گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۱

 

ما تا حدیث سبز خطان گوش کرده ایم

هر نکته یی که هست فراموش کرده ایم

در گردن فرشته حمایل نمی کنیم

دستی که با سگ تو در آغوش کرده ایم

هرجا که گفته ایم حدیثی ز سوز خود

[...]

اهلی شیرازی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم

تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم

شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب

با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم

در جام آفتاب شده باده خون دل

[...]

میرداماد
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۱

 

ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم

پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم

در آبگینه خانه بینش نشسته ایم

لب را ز حرف بیهده خاموش کرده ایم

گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۷

 

تا نکته ای ز علم و ادب گوش کرده ایم

تکرار ناله از لب خاموش کرده ایم

عقل آمد و به راه جنون دست ما گرفت

آمد به کار آنچه فراموش کرده ایم

از ما تمیز نیک و بد آسمان مپرس

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم

سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم

تا بر رخت چو آینه بگشوده ایم چشم

در خاطر آنچه بود فراموش کرده ایم

جز گوش دل به داد اسیران که می رسد؟

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۰

 

نشنیده حرف چند که ما گوش‌ کرده‌ایم

تا لب گشوده‌ایم فراموش کرده‌ایم

درد دلیم، شور دو عالم غبار ماست

اما زیارت لب خاموش کرده‌ایم

تسلیم ما قلمرو جولان ناز کیست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode