گنجور

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۲

 

خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت

شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١١ - مخمس

 

آن پیر پاک در صدف اینچنین بسفت

ذکر حدیث لعل ترا در دلش نهفت

هجر ترا کشید بهر کس سخن نگفت

گفتم که چیست حال منت تا ابد بگفت

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۴

 

نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت

مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت

دل را چو لاله از می گلگون شکفته دار

اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت

خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار

[...]

خواجوی کرمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۱

 

صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت

خوش موسمی ز کیسه لیل و نهار رفت

خون می چکد ز غنچه منقار بلبلان

زین نقد تازه کز گره روزگار رفت

آمد به موج لاله و گل بحر نوبهار

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب‌بند در رثای حضرت سیدالشهدا (ع)

 

آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت

آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت

فیاض لاهیجی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۱۲- سالوس مرز جی به سقر رفت و زین سفر

 

سالوس مرز جی به سقر رفت و زین سفر

کفران کید وکینه کاوش به خاک خفت

شوب و شکوک و شرک و شقاق از بلاد رفت

رنگ ریا و ریب و نفاق از زمانه خفت

تا نخل خار بار وجودش به گل نشست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۵

 

لیلا چو دید آن تن خون سود خاک سفت

نالید و موی کند و بدوروی کرد و گفت:

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode