گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - ای بخت بد

 

ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد

هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم

بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من

از دیدگان ببارم و از سینه برکشم

یا پاره کن به قهر گریبان عمر من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۴

 

تا کی خمار محنت آن سیمبر کشم

او می خورد بمردم و من دردسر کشم

درد مرا بغیر چه نسبت که مدعی

خار از قدم بر آرد و من از جگر کشم

ظاهر شود خرابی عالم ز سیل اشک

[...]

اهلی شیرازی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

زین غم نه گریه آید و نی ناله برکشم

سخت است حال مشکل اگر تا سحر کشم

غایب نگشته از نظر از پا درآمدم

من آن نیم که رنج فراق سفر کشم

آن بلبل ندیده بهارم که انتظار

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵

 

چون در مصاف حادثه آه از جگر کشم

تیغم نمی برد بچه امید بر کشم

از گریه کور گشتم و بینائیم بجاست

هر لحظه رشته مژه را در گهر کشم

عمرم بباغبان نخل قدش گذشت

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode