گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

[...]

حافظ
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۴

 

چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی

کز خود برون چو خیمه زدی راهبر شوی

چندان تلاش کن که ترا بی خبر کنند

چون بی خبر شدی ز جهان باخبر شوی

شبنم به آفتاب رسید از فروتنی

[...]

صائب تبریزی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

خواب و خورت ز مرتبهٔ عشق دور کرد

آنگه رسی به دوست که بی خواب و خورشوی

دست از مس وجود چو مردانِ ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

چشمت خدای داده که صاحب نظر شوی

هم گوش و هوش تا که ز عالم خبر شوی

از دل اگر نبینی وگر نشنوی ز جان

از چشم وگوش به بود ار کور وکر شوی

دست وترنج را همه بری به روی هم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی

یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی

فرموده دوست نیست به دیوانگان حرج

کن سعی تا ز زلف وی آشفته تر شوی

گر عاشقی بعارض دلدار همچومن

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode