گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

از نرگس توام نظری ای پسر بس است

چشمی به من فکن که مرا یک نظر بس است

گر آب خضر نیست جگر تشنه تو را

پیکان آبدار تواش در جگر بس است

ای آنکه محرمی بر آن شوخ سعی کن

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۱

 

خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است

سرمایه فراغت من اینقدر بس است

عشاق را به بند گران احتیاج نیست

زنجیر پای مو هوای شکر بس است

چون شمع، گریه در کرم دست حلقه کرد

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

ما را زباغ حسن تو حسرت ثمر بس است

از قلزم غم تو محبت گهر بس است

گلزار وصل نبود اگر خار غم خوش است

از کشت عمر حاصل ما اینقدر بس است

دوزخ چه حاجتست چو یک آه برکشم

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode