شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴
ای تاج فرق شاه فلک خاک پای تو
وی پادشاه صورت و معنی گدای تو
مقصود از آفرینش عالم توئی و بس
ای جسم و جان ، دنیی وعقبی فدای تو
آئینهٔ صفات الهی و عارفان
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۱
از کفر و دین بری شده ام از برای تو
دنیا و آخرت همه کردم فدای تو
خواهم که خواب مرگ نبندد دو دیده ام
چندانکه چشم خود نگرم زیر پای تو
از خود تهیست لیک چو پر میکند نگه
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۸
من بنده صبا که دهد عرض رای تو
کز عرض بند گیست مرادم دعای تو
جای تو بود دیده شب زنده دار من
باز آکه هیچکس ننشیند بجای تو
آن آفتاب مهر فزایی که همچو من
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » در منقبت حضرت امام حسین و ائمه اطهار علیهم السلام
ای رفته در قضای خدا ماجرای تو
غیر خدا که می رسد اندر قضای تو
ای رفته با دهان و لب تشنه از میان
آب حیات در قدم جانفزای تو
بیگانه از خدا و رسولست تا ابد
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳
ای بیوفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
تا کی جفا کشم به امید وفای تو؟
چون مبتلای عشق ترا نیست چارهای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!
میخواهم از خدا به دعا صدهزار جان
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵
مردم ازین الم: که نمردم برای تو
ای خاک بر سرم، که نشد خاک پای تو!
گر اختیار مرگ بدستم دهد قضا
روزی هزار بار بمیرم برای تو
غم نیست گر ز مهر تو دل پاره پاره شد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۱
ای سرو همچو سایه دوان در قفای تو
حسرت بهار را به خزان حنای تو
خوبان به دیده بستر راحت فکنده اند
از مخمل دوخوابه ی مژگان برای تو!
ماند به سبحه، بس که پی وعده ی وصال
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۲
مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو
در جبهه ستاره من این فروغ نیست
یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟
طومار شکوه را نکنم طی به حرف و صوت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۴
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم پُر است از تو و خالی است جای تو
هر چند کاینات گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » ایام چهره خراشیدن صفحات به ناخن قلم - و هنگام سیه پوش گردیدن ابیات به نیل ماتم
گفتند جان ما همه بادا فدای تو
کو مرگ تا دو اسبه دویم از قفای تو
ما زنده و تو کشته، ندانیم از چه رو
ما را نکرد خصم، شریک جفای تو
فریاد ازان دمی که به میدان بازپرس
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
جان چیست کش فدا نکنم از برای تو؟
خاکم به سر اگر نکنم جان فدای تو
پنهان ز غیر، شب همه شب با چراغ چشم
در کوچه تو میطلبم نقش پای تو
پروا نمیکنی و من از نالههای شب
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸
خاهم که خاک راه شوم زیر پای تو
تا ذره ذرهام همه گیرد هوای تو
آیم چو گرد بر سر راه تو اوفتم
شاید که بوسهٔ بربایم ز پای تو
جان در رهت فدا کنم و منتت کشم
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲
چو موکشان به گلشنم آرد هوای تو
در پای گلبن افتم و میرم برای تو
مرغ زدام جسته درآرم دگر به دام
جان به لب رسیده کنم چون فدای تو
گو قطرة کرم مفشان ابر نوبهار
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷
رفتی ز چشم و ماند بهجا ماجرای تو
خالی است در دو دیدهام ای دوست جای تو
گویی که روشناییم از دیده رفته است
تا گریه شسته از نظرم خاک پای تو
خاکم به سر که از دل و جان در وجود من
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
مقصود دو مدعای من آمد جفای تو
نبود رضای مدعی از مدعای تو
خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم
او ز آب زندگی و من از خاک پای تو
در وصلت اشتداد به هجران تزاید است
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲
ای نوسفر که سوختم اندر هوای تو
ترسم که اشک فاش کند ماجرای تو
تو آفتاب روشن و چون ماه در روش
من سایه وش بسر دوم اندر قفای تو
پر شد زعکس تو دل و دیده چو آینه
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶
تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو
گر من میان اهل محبت نبودمی
کس را نبود طاقت جور و جفای تو
دامن کشان گذر ننمودی به خاک من
[...]
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو
گردنده چرخ گرد سُم بادپای تو
تو سایهٔ خدایی از آن روی چشم عقل
نه دیده ابتدای تو نه انتهای تو
زرین شود ز جود تو از شرق تا به غرب
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹
میر زمانهای که نگردد مرا زبان
در کام جز برای ثنا و دعای تو
ای کاش وعدههایتو درصدق و راستی
بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو
اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفهای
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳
سر را نه دولتی که سپارم به پای تو
تن را نه قیمتی که سرایم فدای تو
جان را بهای خاک رهت نیست ورنه من
صد ره چو خاک ریخته بودم به پای تو
کس را چو نیست قیمت وصلت به هیچ وجه
[...]