گنجور

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و پنجم

 

شب مست یار بودم و در های های او

حیران آن جمال خوش و شیوهای او

گه دست می‌زدم که زهی وقت روزگار

گه مست می‌فتادم بر خاک پای او

هفت آسمان ز عشق معلق زنان او

[...]

مولانا
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳

 

آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او

روشن کنیم دیده به خاک سرای او

او سر ز ناز خویش نیارد به ما فرود

ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او

او را به جای ما به غلط گر کسی بود

[...]

ابن حسام خوسفی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیه حضرت مخدوم مکرم

 

هر بامداد بر در خلوت سرای او

اصحاب صف زده به هوای لقای او

هر یک به جای خود متمکن نشسته اند

یارب چه حال شد که تهی ماند جای او

او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۰

 

هرگز دلم ملول نگشت از جفای او

تا زنده ام خوشم چو بمیرم فدای او

آن گل نهاده در ره من صد هزار خار

من خار راه رفته بمژگان برای او

از عمر بیوفای خودم در عجب که چون

[...]

اهلی شیرازی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - بیان احوال دل و ستایش شاه هردو جهان امیرمؤمنان علی مرتضی «ع »

 

دل، خانه ایست، یاد خدا کدخدای او

سرد از محبت همه گشتن هوای او

سقفش شکستگی و، زمینش فتادگی

از چار موج حادثه دیوارهای او

طرحش، بهم برآمدگی؛ نقش، سادگی؛

[...]

واعظ قزوینی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

او میرود ز پیش و من اندر قفای او

او فارغ است از من و من مبتلای او

مشکین کمند گیسویش افتاده از قفا

هر جا دلیست میکشد اندر قفا ی او

گفتم که از خطای من افزون چه میشود

[...]

نشاط اصفهانی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او

آتش زند در آب و گل ما هوای او

سوگند خورده‌ام که ببوسم هزار بار

هرجا رسیده است به یکبار پای او

جز کاندر آب و آیینه دیدم جمال وی

[...]

قاآنی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هجدهم

 

آن کشته یی که نیست جزایی برای او

غیر از خدای او که بود خونبهای او

آن کشته یی که حیدر و زهرا و مصطفی

دارند صبح و شام به جنّت عزای او

آن کشته یی که شمّه یی از شرح ماتمش

[...]

وفایی شوشتری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » سنگریزه

 

آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش

کز دست رفت طاقتم از درد پای او

بر پای نازنین چو نکو بنگریستم

آگه شدم ز حادثه جان‌گزای او

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode