گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت

مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت

با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح

هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت

بر باد رفت حاصل عمر عزیز من

[...]

خیالی بخارایی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت

در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت

در خواب عاشق آمدی و پای نازکت

چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت

بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل

[...]

بابافغانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت

سرمست در رسید و گریبان ما گرفت

گردید تیر غمزه مستش به خون من

هر چند دست او به شفاعت حنا گرفت

شب گفتم آن‌قدر سخن از بیخودی به یار

[...]

میلی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت

چون برق عشق بود که در آشنا گرفت

ای بس که در فراق تو از بخت واژگون

نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت

هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد

[...]

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

از فیض گریه‌ام مژه نشو و نما گرفت

سامان صد بهار چمن زین گیا گرفت

نیرنگ عشق بین که به یک تار زلف یار

سرتاسر زمانه به تار بلا گرفت

بگداختم ز رشک که شمع سحرگهی

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴

 

هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت

از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت

شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر

چندان که بیش آینه من جلا گرفت

با بی بصیرتی به دلیل اعتماد نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵

 

چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت

از اشک خویش دامن آب بقا گرفت

در زیر تیغ، قهقهه کبک می زند

کوه غم تو در دل هر کس که جا گرفت

چون سنگ بر دلش سخن ما گران شده است

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » ایام چهره خراشیدن صفحات به ناخن قلم - و هنگام سیه پوش گردیدن ابیات به نیل ماتم

 

قاسم چو ساز معرکه پربلا گرفت

آن کس که داشت فکر عروسی، عزا گرفت

نومید کار خیر شد از شر دشمنان

در کار جنگ، فاتحه از اقربا گرفت

تا یادگار خویش دهد نوعروس را

[...]

طغرای مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

خرم دلی که در خم زلف تو جا گرفت

آسوده آنکه خانه به کوی بلا گرفت

خاک درت ز رشک نهفتم به آب چشم

تا چشم غیر، روشنی از توتیا گرفت

تیر تو سر فرود نیارد به هیچ صید

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آمد بهار و غنچه به گلزار جا گرفت

زخمی که بود در دل بلبل هوا گرفت

پهلو زند به نافه مشک آستین او

بر دست هر که کاکل آن دلربا گرفت

گفتم روم به کوچه زلفش حیا نماند

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

آرام در مقام رضای خدا گرفت

دست کسی که دامن آل عبا گرفت

باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات

مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت

ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

ما را نمود روی وز ما رونما گرفت

آخر هر آنچه داشت به دل مدعا گرفت

گل تا به کی به خاطر جمع است غنچه خسب

بادام گشته خسته و نرگس عصا گرفت

ز اهل جود نام و نشانی نمانده است

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode