گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۷ - در موعظت و نصیحت و دعوت به اعراض از دنیا و اقبال به آخرت گوید

 

ای آز و ناز کرده تو را سغبه جهان

آزت و بال تن شد و نازت هلاک جان

زین کاروانسرای برون شو که بسته نیست

دروازهای محشر از انبوه کاروان

تا چند لاف لشگر سلطان و سلطنت

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۸ - ترکیب بندی است که در توحید و زهد و پند و منقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و شیعیانش گفته

 

ای جان نهاده بر کف و دل بسته در جهان

زین جای سهمناک بپرهیز هان و هان

کاین دیو رسم غول فریبنده در کمین

ماری است سهمناک و نهنگی است جان ستان

او نام تو نبشته ز کین بر کنار دل

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح یکی از امیران

 

چون شمع روز روشن از ایوان آسمان

ناگه در اوفتاد به دریای بی‌کران

روشن زمین و فرق هوا را ز قیر و مشک

بهر سپهر کوژ ردا کرد و طیلسان

آورد پای مهر چو در دامن زمین

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - این قطعه متوسط را یکی از بزرگان عصر از طبع خود باستاد جمال الدین نوشته و او را نزد خود خوانده

 

ای نقشبند عالم جان اندرین جهان

نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان

تو صورت جمالی لابل که گشته

معنی آن که خود نبود صورتی روان

نقش لقای خوب تو بینم منم جمال

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - استاد جمال الدین در جواب نگاشته

 

ای کلک نقشبند تو آرایش جهان

وی لفظ دلگشای تو آسایش جنان

ای نکته بدیع تو خوشتر ز آرزو

وی گفته رفیع تو بر تر ز آسمان

چو روح پاک عرضی و چون علم نیکنام

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیت قوام الدین و تهنیت رکن الدین برای برء مرض

 

منت خدایرا که بتایید آسمان

شد روح عقل تازه و شخص کرم جوان

منت خدایرا که شد آراسته دگر

هم منبر از فواید و هم مسنداز بیان

منت خدایرا که برون آمد از سحاب

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - تعزل

 

ای حسن بسته برقمرت رنگ ارغوان

وایزد نهاده برشکرت شکل ناردان

برده بزیر عنبر تو یاسمین وثاق

کرده بگرد شکر تو طوطی آشیان

یکذره کردگار ترا چون نداد سنگ

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در شکایت از روزگار

 

اکنون که قصد رفت محابا مکن بجان

ورنه ز جان خویش بیندیش هان و هان

بر دم مار پای نهادی سرش بکوب

ورنه تهی کند بدمی قالبت ز جان

شیریست صید تو که چو زنجیر بگسلد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة - فی التفضیل

 

معلوم نشد که بر آن پیروآنجوان

گردون کارساز چسان کرد در جهان؟

با هر دو تن چه کرد فلک عدل یا ستم؟

مر هر دو را چه داد جهان سود یا زیان؟

حمیدالدین بلخی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۴ - از یک قصیده تکریر ناتمام

 

مشک است توده توده نهاده بر ارغوان

زلفین حلقه حلقه آن ماه دلستان

زآن توده توده، توده مشک آیدم حقیر

زآن حلقه حلقه، حلقه تنگ آمدم جهان

چون قطره قطره آب، لطیفست عارضش

[...]

فلکی شروانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳

 

سرو امل به باغ عدم تازه گشت هان

پایی برون نه از در دروازه جهان

عزلت گزین که از غم این چار میخ دهر

گردون هشت خانه به عزلت دهد امان

از عاج و آبنوس جهان دل ببر که نیست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳

 

خورشید ملک پرور و بهرام کامران

برجیس سعد گستر و کیوان حکمران

کیوان رزم پیشه و برجیس بزم ساز

بهرام کینه گستر و خورشید صف ستان

خورشید چرخ داور و بهرام دادگر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۶ - النوبة الثالثة

 

گفتم کجات جویم ای ماه دلستان

گفتا قرارگاه منست جان دوستان

گفتم قرارگاهت در جان چرا کنی

گفتا که تا نیابد از من کسی نشان‌

گفتم که رهنمون رهی باش پیش خویش

[...]

میبدی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۲۹ - عرضه داشتن ترجمهٔ نیمه‌کارهٔ کلیله و دمنه به پادشاه

 

تحفه چگونه آرم نزدیک تو سخن؟!

آب حیات تحفه کی آرد به سوی جان؟!

گل را چه گرد خیزد از ده گلاب‌زن؟ !

مه را چه ورغ بندد از صد چراغ‌دان؟!

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۸

 

پیش سپاه تست زبخت تو پیشرو

بر بام ملک تست ز عدل تو پاسبان

نصرالله منشی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۹

 

مشک است توده توده نهاده بر ارغوان

زلفین حلقه حلقه آن ماه دلستان

زان توده توده، توده مشک آیدم حقیر

زین حلقه حلقه، حلقه تنگ آیدم جهان

چون قطره قطره آب لطیف است عارضش

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

معشوقه طرفه طرفه نماید گل از رخان

وز مشک نافه نافه گشاید بر ارغوان

زان طرفه طرفه، طرفه فروشان همه خجل

زین نافه نافه، نافه گشاید همی دهان

خالش چو دانه دانه سپنداست زیر زلف

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

گویی به گرد روی تو آن زلف دلستان

توده شده است عنبر تر گرد گلستان

یا گرد مه، ز مشک نهاده ست دام دل

بر روی دل ربای تو آن زلف دلستان

چون باغ حسن پر گل تو باغبان نداشت

[...]

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode