گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز

ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز

هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود

مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز

چندین هزار سال حدیث تو گفته‌اند

[...]

همام تبریزی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۵

 

تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز

دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز

عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید

مستی و بت پرستی من همچنان هنوز

آهنگ کرده سوی بتان جان کمترین

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز

دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز

در زیر خاک، دل به همین خوش کنم که هست

از خون من نشانه بر آن آستان هنوز

دانسته‌ای که مهر تو با جان نمی‌رود

[...]

میلی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز

شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز

ای عالم فراغ، مروت، که هست زان

جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز

خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف

[...]

عرفی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز

خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز

بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست

حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز

قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری

[...]

طبیب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

مردیم و دل ز دست غمش در فغان هنوز

جان رفته و نرفته غم او زجان هنوز

با آنکه خاک شد تنم از دست آسمان

دست جفاز من نکشد آسمان هنوز

دانی مگر که حسن تو زایل نشد ز خط

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

از عاشقی نگشته دلت مهربان هنوز

دل برده ای ز دست و کنی قصد جان هنوز

از سنگ پاسبان دگر پیکر تو ریش

سنگ جفا تو را به کف پاسبان هنوز

دل در فغان ز دست ستم پیشه ای چو خود

[...]

سحاب اصفهانی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۸ - ایضاً

 

نادم نئی ز دور خود ای آسمان هنوز

دشمن بگریه آمد و تو سرگران هنوز

شرمت نشد فرات که لب تشنه جان حسین

بسپرد در کنار تو و تو روان هنوز

غلطان بخون برادر با جان برابرم

[...]

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode