کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۴
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۸
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۳
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۴
قدّش صنوبریست روان در میان باغ
دارد بر آستین ز گل و نسترن فراغ
از پیش ما جدا مشو ای جان که در تنم
جان جهانیان تویی ای چشم و ای چراغ
از دست باد صبح نسیمی به ما فرست
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۹
عید است و موسم گل و هنگام طرف باغ
لیکن مراست در دل غمگین چو لاله داغ
ساقی اهل عشق فروغی ز باده کو
تا لحظه ای ز هستی خویشم دهد فراغ
با عقل سوی دوست کسی ره نمیبرد
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۶
آن کس که خورد کاسه اوماج سیر داغ
از وی عجب مدار تو آشفتگی دماغ
صحن مزعفری که به دست آورد کسی
دارد دلش ز لذت و عیش جهان فراغ
چون زلبیا نگاه کن اندر تمام دهر
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰
خلقی چو گل شکفته و خندان به طرف باغ
ما و دلی ز هجر تو چون لاله داغ داغ
در باغ اگر نه بوی تو یابم ز هر گلی
آهی برآرم از دل و آتش زنم به باغ
پوشیده دار غنچه صفت پیرهن ز باد
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
دارم از زلف و خال تو در دل هزار داغ
جانم بسوخت ز آتش روی تو چون چراغ
بر آستان خاک تو ای سرو گلعذار
ما را فراغت است ز گلهای صحن باغ
پرورده ام بساعد شه باز روح را
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰
دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ
مجروح عشق را ز دو عالم بود فراغ
عارف چو راه یافت بخلوتگه شهود
شد پیش او جهان همه گلزار و باغ وراغ
با آن قد چو طوبی و رخسار چون بهشت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
گوید سحر که شب گذر افکنده ای به باغ
گل ها نشان دهند ز تو بلبلان سراغ
هر شام جستجوی تو آرد به کاخ و کوی
هر صبح جستجوی تو دارد به باغ و راغ
فردوس غیرت آرد و رضوان حسد برد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۹
نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ
پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ
ما را ز لعل یار پیامی نشد نصیب
تا کی رسد به بوس وکله، کج کند ایاغ
مجبور هستیایم ز جرأت گزیر نیست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت بیست و چهارم - طول امل و اسباب آن
این سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷
کافور بیخت ابر چو بر بوستان باغ
کنجی بجوی و همدمی و از جهان فراغ
بر جای سرو و گل بنشان یار معتدل
می نه بجای لاله و نرگس کن از ایاغ
شمعی بدست آر که پروانه اش شوی
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین
نشگفت خاطر از هوس بوستان و باغ
ما را ز کیف جام جهان تر نشد دماغ
گفتی که با دبود اجل و عمر ما چراغ
ما مرد دل شکسته و چندین هزار داغ
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۳ - ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ
ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ
در من نگر که میدهم از زندگی سراغ
ما رنگ شوخ و بوی پریشیده نیستیم
مائیم آنچه می رود اندر دل و دماغ
مستی ز باده میرسد و از ایاغ نیست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
صد شکر فارغم ز تماشای باغ و راغ
کز یاد گلرخی است مصفا دلم چو باغ
صد چاک باد همچو گل از نیش خار غم
هر دل ز عشق یار ندارد چو لاله داغ
دارند جلوه ماه و شان پیش یار من
[...]