گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

آن تقوی ام که از همه کس احتراز بود

تقوی نبود مایه صد کبر و ناز بود

ساقی که می بخرقه این توبه کار ریخت

خوش کرد اگرنه قصه تقوی دراز بود

روشن بود چراغ تو ای پیر زانکه من

[...]

اهلی شیرازی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

امشب که دست نالة زارم بساز بود

در بزم دل، مدار به سوز و گداز بود

چشم سفید گشته گرفتم به لخت دل

این بود بر رخم در صبحی که باز بود

یک دم که تُرک چشم تو غافل ز ما گشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود

وز هر که بود غیر منش احتراز بود

سرگرم ناز او همه شب با من وز شوق

تا صبح کار من همه عجز و نیاز بود

زین‌سان ز عشق خار نبودم که در برش

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

 

دیشب که چشم مست تو خاطر نواز بود

تا صبح بر رخم در میخانه باز بود

روزی که عشق، خاک دیار نیاز گشت

سرو تو خوشخرام، به گلگشت ناز بود

تا دلخراش بلبل من ذوق ناله داشت

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode