گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - وله ایضا یمدحه

 

در ارزوی روی تو ای نو بهار چشم

از حد گذشت بر سر راه انتظار چشم

هر شب نهم ز نوک مژه تابگاه صبح

در ارزوی گلبن روی تو خار چشم

از سایۀ رخ تو بخورشید قانعست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱

 

سرو قد تو رسته روان بر کنار چشم

گه بر سرش نشانم و گه در کنار چشم

بر روی تو نظر نتوانیم بعد از این

تا بر رخت ز ما ننشیند غبار چشم

سرو قدت به خون جگر پروریده ام

[...]

جهان ملک خاتون
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۸

 

از دست جورت ای شده دل خون، فگار چشم

ریزد مدام خون دلم در کنار چشم

منعم مکن که هست دل خسته بی قرار

گر بر رخت گشایم بی اختیار چشم

نالد ز حسرت تو چو مرغ اسیر، دل

[...]

یغمای جندقی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۹۸ - صد هزار چشم

 

تا باز کرده ام به تو ای گل عذار، چشم!

پوشیده ام من از همهٔ کار و بار، چشم

از دیدن رخت نشود سیر چشم من

باشد اگر به صورت من صدهزار، چشم

بسیار چشم دیده ام اما ندیده است

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode