گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵

 

بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست

دست غمت ببست مرا استوار دست

در پای محنت تو از آن دست می زنم

تا برنگیری از سر من دل افکار دست

پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

بر سر بسی زدم ز غم عشق یار دست

هم کار شد ز دست مرا هم ز کار دست

از پای از آن درآمده ام کز سر فسوس

گویی که با تو عهد ببندم به یار دست

عهد تو چون شکسته تر از بند زلف توست

[...]

ظهیر فاریابی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

ایدل مده ببند سر زلف یار دست

مارست زلف یار مبر سوی مار دست

بر عهد دلبران نتوان استوار بود

ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست

دارم بدست بوس وی امیدها و لیک

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

دوشم گرفت از سر مستی نگار دست

گفتم مدار زحمت و از من بدار دست

گفتا چرا ملول شدی از گرفت من

گفتم از این سبب که ندارم به یار دست

عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او

[...]

جهان ملک خاتون
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

خوش در نگار بسته دگر نوبهارست

گل رنگ کرده باز به خون هزار دست

آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل

از آب ابر بسته چنین در نگار دست

از حرص چیدن گل شاید که در چمن

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۳

 

از بس نهاده ام به دل داغدار دست

گشته است داغدار مرا لاله وار دست

ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای

زنهار از شکسته نوازی مدار دست

ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت امیر مومنان علیه السلام

 

شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست

مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست

دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار

تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست

دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - تجدید مطلع

 

آلودهای به خون من جان نثار دست

کارم تمام تا نکنی بر مدار دست

باید نوازشی دل بی طاقت مرا

گاهی بکش به سلسلهٔ تابدار دست

در شهر شهره ام به تن خسته چون هلال

[...]

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - هو القصیده در مدح علی بن ابی طالب علیه السلام

 

از دست من کشید گه عهد یار دست

بر هیچ کس نیافت چو من روزگار دست

گفتم: بیار دست، که بندیم عهد نو

بد عهد بین، نداد بدستم ز عار دست

دست ردم بسینه نهاد، آنکه شد قرار

[...]

آذر بیگدلی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - و‌له ایضاً مدحه

 

دارد اگرچه بر همه‌کس روزگار دست

دارد به پیش دست و دل شهریار دست

شاه جهان بهادر دوران حسن شه آنک

دارد به خسروان جهان ز افتخار دست

شاهنشهی‌ که بیرون نامد ز آستین

[...]

قاآنی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

رفتی و یافت بی تو بما روزگار دست

ایدست داد حق ز گریبان برآر دست

نیر تبریزی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۲ - صد هزار دست

 

جانا! مکش به زلف چو مشک تتار، دست

زان زلف تا بدار زمانی بدار، دست

گفتی بگیر حلقهٔ زلفم شبی به دست

هرگز کسی نکرده به سوراخ مار، دست

بر ابروی تو دست زدن عین ابلهیست

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode