گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

تیرت به گاه زخم چوپوید به سوی خصم

کلکت به وقت مهر چو جنبید در بنان

این داعی استپای امل را به کوی دل

وان هادی است دست اجل را به سوی جان

آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

باد سحر که سوی من آرد پیام او

اول غلام بادم و دوم غلام او

شادم ز دل که بسته زلف دوتای اوست

دل بنده دو سلسله مشک فام او

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام

کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش

گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان

آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش

ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

ای روی تو چو خلد و لبانت چو سلسبیل

بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل

در طاعت وای تو آمد دلم از آنک

از طاعت است یافتن خلد و سلسبیل

ناهید پیش طلعت تو کی دهد فروغ

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۱ - مفردات

 

لطف خدای جمله کمالات خلق را

یک جای کرد و داد بدو نام مصطفی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۲

 

آب عنب تو گیر که اهل طرب تویی

اهل آن کس است آنکه زآب عنب گرفت

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۴

 

تنگی گرفت بی تو دلم چون دهان تو

تنگی مگر نصیب دلم زآن دهان ریید

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۸

 

خود را بزرگ می کنم اندر میان خلق

بی آن که خدمتی ز برای تو می کنم

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode