گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

از نکهت تو باده ره هوش می زند

گل را حدیث روی تو بر گوش می زند

در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم

از پختگی ست گر می ما جوش می زند

مغرور صبر خویش مشو در جفای دوست

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

دل بی‌لبت شکفته به ساغر نمی‌شود

کاری‌ست این که بی‌تو میسر نمی‌شود

ما عاجزان به عشق تو پیوند چون کنیم؟

دندان مور، قبضهٔ خنجر نمی‌شود

در کارها به صورت و معنی تفاوت است

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

آیینه از خیال رخش آفتاب شد

جام تهی ز یاد لبش پر شراب شد

ساقی به دست او برسان زود باده را

کز حسرت لبش دل پیمانه آب شد

در باغ بی لب تو کشیدم ز سینه آه

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

از بزم می چو آن قد رعنا بلند شد

آتش چو شمع از سر مینا بلند شد

از بس به سینه ی آه شکستم ز بیم او

دودم چو مجمر از همه اعضا بلند شد

پهلو به بستری که نهادم، ز سوز دل

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

چون گل ز پاره ی دلم اسباب داده اند

چون لاله ز آتش جگرم آب داده اند

خواهد بهانه از پی خون ریختن، مگر

تیغ ترا ز دیده ی من آب داده اند؟

زحمت مکش که کس نتواند به جور کشت

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟

گردید سایه پست، چو خورشید شد بلند

دارد سری به سینه ی مجروح عاشقان

هرجا که ناخنی چو مه عید شد بلند

موج شراب، دام تذرو سعادت است

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

از خون خویش می به ایاغ تو می کنند

گل ها شکفتگی به دماغ تو می کنند

چون زلف عنبرین بتان، ماه و آفتاب

مشاطگی دود چراغ تو می کنند

راضی نمی شوند به گل بلبلان مست

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

عشق از سرم چو شور ز میخانه کم نشد

آه از دلم چو گرد ز ویرانه کم نشد

مجلس تمام گشت و برای گل چراغ

دعوی میان بلبل و پروانه کم نشد

یک چوب گل به باغ برای دوا نماند

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳

 

خطش به تازه باعث ناز و نیاز شد

کوتاه کرد زلف و حکایت دراز شد

محمود از کجا، سفر هند از کجا

این شور و فتنه بر سر حسن ایاز شد

در دیر مردم و زشرف مشت خاک من

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

از چشم من خیال تو بیرون نمی‌رود

لیلی ز پیش دیدهٔ مجنون نمی‌رود

از بس دلم به تیر تو الفت گرفته است

از خانهٔ کمان تو بیرون نمی‌رود

در دل هزار درد و لب از ناله بسته‌ایم

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

آیینه را چو نوبت دیدار می‌رسد

فصل بهار سبزهٔ زنگار می‌رسد

از بس که گل به باغ ز مستی شکفته است

آواز خنده بر سر بازار می‌رسد

شوریدهٔ ترا گل آشفتگی کجا

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

آهم چو جوش زد، دل ناشاد بشکند

چون شیشه ی حباب که از باد بشکند

نزدیک شد که ناخن شوقم به بیستون

بازار تیز تیشه ی فرهاد بشکند

هرجا کرشمه شیوه ی تعلیم سر کند

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

دل در طلب چه گوش به صوت درا کند

مجنون عشق، رقص به آواز پا کند

مست تو پابرهنه به دریا حباب وار

بر روی آب گردد و کسب هوا کند

درویش عشق را ز قلم دست کوته است

[...]

۸ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

در عشق، دل چه ناله ی مستانه می کشد

در آتش است لاله و پیمانه می کشد

گر آشنای ما نشود، جای شکوه نیست

میلش به آشنایی بیگانه می کشد

در هندم آن غریب که دایم چو نقش نرد

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

هر سنگ ریزه، طور تجلی نمی شود

هر عنکبوت، ناقه ی لیلی نمی شود

ایمن بود ز هر خللی جوهر سخن

مضمون تازه، کهنه چون دعوی نمی شود

جام شراب و سیر گلستان چه فایده

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳

 

معشوق ما به جلوه چو آهنگ می‌کند

جا را به گل‌رخان چو قبا تنگ می‌کند

از روی آتشین تو طبعم شکفته شد

این شعله، کار بادهٔ گلرنگ می‌کند

از عذر وعده، جذبهٔ شوقم به جان رسید

[...]

۸ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد

قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد

از روی خوب آنچه بماند شکیب ما

آواز خوب یا سخن خوب می برد

از خاک مصر، آه زلیخا بلند کرد

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶

 

دل در سواد زلف تو بیهوش می شود

در شب چراغ آینه خاموش می شود

دل با خیال او چو هم آغوش می شود

یک گل نچیده است که بیهوش می شود

آن را که همچو آینه افتد برو نظر

[...]

۸ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷

 

مشاطه را جمال تو دیوانه می کند

کآیینه را خیال پریخانه می کند

خورشید را به کوچه ی زلفت نشد نصیب

آن عشرتی که شبپره ی شانه می کند

سر بر زمین نهد پی نفرین عاقلان

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۷

 

شد موی خضر در طلبت جابه جا سفید

ما را ز موی سر شده تا خار پا سفید

سر رفته است و از سر کویش نمی روم

رحمت برین ثبات قدم، روی ما سفید!

چون شاخ یاسمن ز خرام تو سرو را

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۳