گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶

 

ای چیده نقش پای تو دکان آفتاب

در سایهٔ تو ریخته سامان آفتاب

از طلعت نقاب طلسم بهار صبح

در جلوهٔ تو آینه‌ها کان آفتاب

سروقدتومصرع موزونی چمن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸

 

علمی‌که خلق یافته بیچونش انتخاب

کرده‌ست نارسیده به مضمونش انتخاب

آنجاکه شمع ما به تأمل دماغ سوخت

شد داغ دل ز مصرع موزونش انتخاب

مکتوب ما ز نقطه و خط سخت ساده ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳

 

هرگه به باغ بی‌تو فکندم نظر در آب

تمثال من برآمد از آیینه تر درآب

جایی‌که شرم حسن تو آیینه‌گر شود

کس روی آفتاب نبیند مگر در آب

صبحی عرق بهارگذشتی درین چمن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

پیوسته است از مژه بر دیده‌ها نقاب

لازم بود به مرد صاحب‌حیا نقاب

حیرت غبارخویش ز چشمم نهفته است

بر رنگ بسته‌ام ز هجوم صفا نقاب

بوی‌گل است و برگ‌گل اسرار حسن و عشق

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

یا حسن‌گیر صورت آفاق یا نقاب

فرش است امتیاز تو از جلوه تا نقاب

گوهر چه عرض موج دهد دردل صدف

دارد لب خموش به روی صدا نقاب

نیرنگ حسن عالمی از پا فکنده است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶

 

فیض حلاوت از دل بی‌کبر وکین طلب

زنبوررا ز خانه برآرانگبین طلب

بی‌پرده است حسن غنا در لباس فقر

دست رسا زکوتهی آستین طلب

دل جمع‌کن ز بام و در عافیت فسون

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷

 

خون بسته است ازغم آن لعل پان به لب

دندان شکسته‌ای که فشارد زبان به لب

عیش وصال و ذوق‌کنار آرزوی‌کیست

ماییم و حرف بوسی ازآن آستان به لب

صبحی تبسمی به تأمل دمانده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

 

از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب

صد غنچه وگل است به منقار عندلیب

دارم دلی به سینه ز داغ خیال دوست

طراح آشیانهٔ گلزار عندلیب

نامحرمی‌که از ادب عشق غافل است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵

 

شب‌گریه‌ام به‌ آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت

کز هر سرشک شیشه‌‌ی‌ توفان شکست و ریخت

در راه انتظار توام اشک بود و بس

گرد مصیبتی که ز دامان شکست و ریخت

توفان دهر شورش آهم فرو نشاند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲

 

رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت

خویت به‌کام سنگ زبان شراره سوخت

خالت ز پرده‌، دود خطی‌کرد آشکار

شوخی‌ سپند سوخته ‌را هم دوباره سوخت

یا رب چه سحر کرد تغافل که یار را

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

زاهد،‌که‌بادش‌، آفت ایمان شکست و ریخت

تا شیشه بشکند دل مستان شکست و ریخت

شب با سواد زلف‌تو زد لاف همسری

صبحش‌به‌سنگ‌تفرقه‌دندان‌شکست‌ و ریخت

بر دیده سپهر نشاند ابروی هلال

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴

 

عشرت‌فروز انجمن هستی‌ام حیاست

چون شبنم گلم‌، عرق آیینهٔ بقاست

باشد که نکهتی به مشام اثر رسد

عمری‌ست نقد دست نیازم‌ گل دعاست

کو مشتری که سرمه ی عبرت کشد به چشم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹

 

گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست

چون گل درای قافلهٔ رنگ بیصداست

تا سر نهاد‌ه ایم به خاک در نیاز

مانند سایه جبههٔ ما محو نقش پاست

بنیاد ما چو غنچه طلسم هوای توست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲

 

گل‌کردن هوس ز دل صاف تهمت است

موج و حباب چشمهٔ آیینه حیرت است

ما را که بستن مژه باشد دلیل هوش

چشم‌گشاده آینهٔ خواب غفلت است

این است اگر حقیقت اسباب اعتبار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

ما را به راه عشق طلب رهنما بس است

جایی ‌که نیست قبله‌نما نقش پا بس است

جنس نگه زهرکه بود جلوه سود ما

سرمایه بهرآینه‌کسب صفا بس است

ننشست اگر به پهلوی‌، ما تیر او، ز ناز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱

 

هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است

بهر وداع ما نفس‌ آغوش ما بس است

زین بحر چون حباب کمال نمود ما

آیینه‌داری دل بی‌مدعا بس است

ما مرد ترکتازی آن جلوه نیستیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴

 

بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است

به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است

به حرف و صوت پلنگی نیاید از روباه

فسون غرشت افسانه‌خوانی هوس است

ز آدمی چه معاش است هم‌جوالی خرس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸

 

همت زگیر و دار جهان رم‌ کمین خوش است

آرایش بلندی دامن به چین خوش است

اصل از حیا فروغ تعین نمی‌خرد

گل‌ گو ببال ریشه همان با زمین خوش است

صد رنگ جان‌کنی‌ست طلبکار نام را

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵

 

از بس قماش دامن دلدار نازک است

دستم ز کار اگر نرود کار نازک است

از طوف گلشنت ادبم منع می‌کند

کیفیت درشتی این خار نازک است

تا دم زنی چو آینه گردانده است رنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱

 

چشم بیدار طرب مایهٔ سامان‌گل است

در نظر خوابت اگر سوخت چراغان‌گل است

آب و رنگ دگر از فیض جنون یافته‌ایم

عرض رسوایی ما چاک‌گریبان‌گل است

عشرت رفته درین باغ تماشا دارد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۵
sunny dark_mode