گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

خواهم اگر به کوی تو خاکی به سر کنم

باید نخست چاره ی این چشم تر کنم

گوید مخواه ناله در آن دل اثر ز من

کآن سنگ خاره نیست که در وی اثر کنم

از سنگ جور چون پردش طایری ز بام

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

هرگز نیافت کس اثری در ترانه‌ام

جز اینکه سوخت خار و خس آشیانه‌ام

نبود زبان که آگهت از سوز دل کنم

این شعله بین که می‌کشد از دل زبانه‌ام

یک ره چو بوسم آن لب شیرین که نیست خوش

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

از دست دادخواه اگر این است آه من

آه ار به داد من نرسد داد خواه من

بنشست هر که دید به رخسار ماه من

زآن طره ی سیاه به روز سیاه من

از بس دلم به ناله و افغان گرفته خو

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

چندید عتاب و ناز نخواهد هلاک من

از یک نگه به باد توان داد خاک من

گو یک نظر به چاک گریبان او ببین

ناصح که طعنه زد به گریبان چاک من

هر جا که بود درد و غمی در جهان نجست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

بندد دل ار چنین خم مشکین کمند او

ای صید دل مجوی خلاصی ز بند او

اندیشه‌ای ز چشم بدش نیست زانکه هست

دایم ز خال چهره بر آتش سپند او

اول به کشور دل من تاخت هر که کرد

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

از اشک عاشقان که نماید به کوی تو

گیرم که باد خاک من آرد به سوی تو

گر ترک خوی بد نکنی آه کآتشی

یاز آه من فتد بجهان یا زخوی تو

ناصح دگر ز راه نصیحت نمی کند

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

مقصود دو مدعای من آمد جفای تو

نبود رضای مدعی از مدعای تو

خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم

او ز آب زندگی و من از خاک پای تو

در وصلت اشتداد به هجران تزاید است

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

شب‌های هجر خواب به چشم پر آب کو؟

یا خواب بخت چشم مرا بخت خواب کو؟

تا کی شب سیاه فراق آخر ای فلک

هنگام صبح و روشنی آفتاب کو؟

گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

گفتم: به دل شکیب تو حسرت نصیب کو؟

گفتا: به درد عشق نکویان شکیب کو؟

خوش محفلی که باده ی ناب از سبوبه جام

ریزی بدست خویش و نپرسی رقیب کو؟

زاهد مرا به ترک تو هر دم دهد فریب

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

کردی به اشتباه کسی سوی من نگاه

من هم از آن نگاه فتادم در اشتباه

بنگر جفای چرخ چه آورده بر سرم

کز جور او به کوی تو آورده ام پناه

اشکم چو گل ز چهره ی سرخ تو گشت سرخ

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

ای صاف‌تر تو را ز هر آئینه سینه‌ای

آرد مگر در آینه رویت قرینه‌ای

مایل به رحم شد فلک کینه‌جو به من

با من ولی هنوز تو در فکر کینه‌ای

خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

هر ساعت الفتی است تو را با جماعتی

آخر از آن جماعتم انگار ساعتی

دادم بهای بوسه ی او نقد جان و نیست

ما را جز این به چیز دگر استطاعتی

بهر ثمن به غیر کلافی چه آورد

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

از جور او مگر شب هجران شکایتی

گوید کسی که این دو ندارد نهایتی

مهر کسی خوشم که اثر در دلت نکرد

عشق تو کرد گرچه به هر دل سرایتی

هر نوع کآورند به یاد توام نکوست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ای در درون سینه ز مهرت دفینه‌ای

نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینه‌ای

مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من

حیرانم آن چه مهر بود این چه کینه‌ای

در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - شعر شاعر

 

کس را جمال نقش به جز حسن حال چیست

وان را که حسن حال نباشد کمال چیست

شعراست هیچ و شاعری از هیچ هیچ تر

در حیرتم که بر سر هیچ این جدال چیست؟

یک تن نپرسد از پی ترتیب چند لفظ

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - مدح و تاریخ

 

خان زمان یگانه ی دوران علی نقی

کآمد به بذل وجود و سخا در جهان فرید

چشم جهان ندید چو او آفریده ای

تا آفریدگار جهان را بیافرید

طبعش در یگانه ی افضال را صدف

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

خان بزرگ خطهٔ شروان اگرچه فخر

بر میر گنجه والی تفلیس می‌کند

سر پیش او فرود نیارم، چگونه کس

تعظیم این چنین جنبی پیس می‌کند

ابلیس را ز سجدهٔ آدم چو بود ننگ

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

شاها بقای عهد شباب از شراب خواه

بهر درنگ عمر ز ساقی شتاب خواه

خواهی اگر مفرح روح و غذای جان

از جام گوهرین می چون لعل ناب خواه

بزم تو چون سپهر و سپهریست باسکون

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode