گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

ای ماه سروقامت و ای سرو ماه روی

وصل تو تا نموده مرا چند گاه روی

شکلم چو نال شد ز هوای تو و توراست

با شکل سرو قامت و بانور ماه روی

تا بی حجاب دیده به رویت نگاه کرد

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲

 

ای خسروی که از رخ دوشیزگان غیب

هر لحظه دست فکرت تو در کشد نقاب

در عرض گاه زینت بزم تو فی المثل

طاووس وقت جلوه نماید کم از غراب

حفظت به هر زمین که سپر در سپر کشید

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳

 

عالی رضی دین تویی آن شمع دل که هست

لفظ شکرفشان تو پیرایه صواب

با شمع دولت تو بر افروخت روزگار

درکام آرزو چو شکر گشت صبر و صاب

چون بخت در رخ تو شکرخنده زد چو صبح

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹

 

ای خسروی که رایت جاه و جلال تو

سر بر محیط عالم علوی فراشته ست

گردون مظلّه ای ست که در عرصه وجود

عصمت همیشه بر سر مُلکت بداشته ست

از چهره زمانه فرو شوی گرد ظلم

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو

رو لشکری به بارگه مصطفا فرست

پس کعبه را خراب کن و ناودان بسوز

خاک حرم چو ذرّه به سوی هوا فرست

تا کعبه جامه می چکند در خزانه نه

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

فرمانده اکابر دنیا بهاءدین

دوران جاه و عمر تو را انقراض نیست

تا آفتاب دولت تو ارتفاع یافت

کار مخالفان تو جز انخفاض نیست

از بس که چرخ مدح تو در دیده ها نبشت

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

صدر صدور مشرق و مغرب نظام دین

بر رقعه کمال تو شاهان پیاده‌اند

چرخ بلند و همت عالیت گوییا

هردو به هم ز یک رحم و صلب زاده‌اند

احباب تو به ذُوره دولت رسیده‌اند

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

سر دفتر اکابر دنیا بهاء دین

از دولت تو تا به ابد انقلاب دور

عالم بر آفتاب بقای تو روشن است

بادا غبار حادثه زان آفتاب دور

گر حال من بپرسی و در خاطر آوری

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

ای دیده روزگار ز دیوان جود تو

هر روزه وجه راتب روزی وحش و طیر

نا رفته بر زبان تو قولی برون ز حق

ناآمده ز دست تو فعلی برون ز خیر

دی اسبکی که حامل اوراد خادمست

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

ای طلعت تو دیده جان را به جای نور

وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر

دیدار تو چو غره اقبال جان فزای

گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر

لطف علاج توست که در موسم بهار

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد

جان عدو فتد چو دل شمع در گداز

هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست

در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز

دیگر شکی نماند جهان را درین که هست

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

شاها به قدر همت و رای رفیع خویش

از سقف چرخ و ساحت عرش آستانه ساز

وین عندلیب را ز پی مدح گستری

بر شاخسار سایه خویش آشیانه ساز

ساز و نوای جاه تو را این نوای من

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای صاحبی که هر که در آفاق سرکش ست

از طوق منت تو بفرسود گردنش

آنجا که رای تو به سر مشکلی فتد

حاجت نیفتد به بیان مبرهنش

در نوبهار تربیتت یافت رنگ و بوی

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

ای چرخ باد پیشه تواضع کنان چو خاک

با فکرت چو آتش و طبع چو آب تو

اسباب خیر و شر شده در پرده قضا

موقوف حکم نافذ و رای صواب تو

گردون که پیش همت تو ذره ای ست،نیست

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

ای خسروی که درگه قدر تو را سپهر

تا روز حشر مقصد اهل زمانه کرد

غوغای فتنه دست به جایی که بر گشاد

حزم تو دفع آن به سر تازیانه کرد

پرواز کرد گرد جهان طایر جلال

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

خیز ای نگار جشن خزان را بسازکار

ما را بس است صورت روی تو نو بهار

در پیش لاله و گل رخسار عارضت

منسوخ شد حدیث گلستان و لاله زار

داری بنفشه بر طرف چشمه حیات

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

ای گشته تیر عشق غمت را نشانه جان

وی گشته از وصال لبت جاودانه جان

دارد سرای عشق تو جانا هزار در

کو را بود به وصف نخست آستانه جان

زان جان یگانه ام که تو را بخشمی اگر

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی

پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی

آبی که گر برابر آتش بداریش

واجب شود عبادت او نزد مزدکی

بسْرای شعر بنده چو بلبل که پر شود

[...]

ظهیر فاریابی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode