گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

از غیر، ایمنم، که بود پاسبان تو

خون من اینکه ریخته بر آستان تو

صد رنگ میوه داده نهالت، ولی چه سود

زان میوه تر نکرد لبی باغبان تو؟!

این خط و خال، دشمن دین و دل من است؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو

کو را دوباره باز فرستم بسوی تو

هر کس کند ز دیدن روی تو منع من

منعش نمیکنم، که ندیده است روی تو

ترسم ببزم غیر سراغت دهد کسی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی

مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی

گستاخی رقیب، اثر التفات توست

بر خود زبان خلق ببند از تغافلی

ماهی و، چون لبت، نشکفته است غنچه‌ای؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح حاجی سلیمان صباحی

 

ای باد صبحگاه، صباحت بخیر باد؛

بخرام، کز خرام توام شادکامی است!

زین کهنه عندلیب قفس دیده بازگو

کو را ببام کعبه ی الفت حمامی است

با بلبلی که تازه پریده است ز آشیان

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه

 

آذر کسان که با تو دم از شاعری زنند

جغدند و جغد را نفس بلبل آرزوست

کی گربه پا بجرگ پلنگان نهد اگر

از شخص شیر بر تن او در کشند پوست

گیرم ذباب، جلوه گر آید بشکل نحل؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - تاریخ آب انبار (۱۱۸۹ ه.ق)

 

فخر زمانه، حضرت حاجی ابوالحسن

کو راست صفوت صفی ز خلت خلیل

آن کو بکار نیک، نه در کنیتش نظیر

آن کو بفعل خیر، نه در عالمش عدیل

آن صافدل، که در طلب آب زندگی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

ای عادلی که دیده رعایای این دیار

عدل تو را معاینه، عفو تو را عیان

دی بودم، آرمیده ز غوغای مرد و زن

کآمد یکی به حجرهٔ داعی ز راعیان

کامروز گاوی از رمه رم کرده سوی شهر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعهٔ سرو

 

ای رسته از شکفتگی قد و خد تو

بر طرف باغ گل، به لب جویبار سرو

امروز، از نهال تو ریزان بر کرم

در هیچ عهد اگر چه نیاورده بار سرو

سال گذشته، رفت سخن اینکه سالهاست

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید

 

واحسرتا، که رونق این بوستان شکست

چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!

شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛

جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست

افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛

[...]

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode