ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
کارم چنان نبسته که روز وصال یار
باور کنم که دیده بر او باز کردهام
شاید خبر شود ز گرفتاری منش
عالم تمام محرم این راز کردهام
خواب آورد فسانه و من خواب بردهام
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹
هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار
چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام
دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود
کو جای من گرفته و من برکناره ام
کاری نساخت زاری من پیش دشمنان
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱
گرز آن که دوش از سر غفلت به دقت خواب
سویت کشیده ام نه بوجه صواب پای
آورده ام حدیث غریبی که اعتراض
زین عذر تازه آورد اندر رکاب پای
تو قبله جهانی و رسم است این که خلق
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷
دل ترک عشق آن بت دلجو نمیکند
من ترک عشق میکنم و او نمیکند
بر دیدهام نشین نفسی زآن که باغبان
بیسرو لذتی ز لب جو نمیکند
مایل به دیگران شود از منع من، بلی
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۶
دل ها اسیر کرد و گره بر جبین نزد
کس راه دل به خوبی این نازنین نزد
دل جان سپرد پیش تو آزار خود مکن
بر شمع کشته کس به عبث آستین نزد
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴
تقلید طرز بلبل و پروانه ننگ ماست
بی شمع بال سوخته بی دام بسته ایم
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹
از من خبر ندارد، با آن که درویش
جا کردهام به سان خیال اندر آینه