گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله

 

گو کس پژوهشم ننماید که کیستم

دراین بلد اسیر ندامت زچیستم

من طالب پژوهش افلاک نیستم

زیرا که من بیزد غم افزا نزیستم

جیحون یزدی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

در بند هرچه در دو جهان هست نیستم

در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم

رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش

خندان به حال خویشتن از بس گریستم

گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم

[...]

غبار همدانی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی

 

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست

تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode