گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش

خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش

لرزان دلمهز بیم جدانیست همچو برگ

ر بنگر ز شاخ لرزه به وقت بریدنش

چندانکه با قدت صفت سرو می کنند

[...]

کمال خجندی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

دارم بتی که کار نظر نیست دیدنش

رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش

داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر

غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش

دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode