گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ای فیض اگر هوای امامست در سرت

از سر هوس به در کن و ترک هوا بگو

فیض کاشانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

از بسکه نازک است دل پر ز آرزو

داریم همچو شیشهٔ می گریه در گلو

من عمرهاست خدمت میخانه کرده ام

کی می رسد به داد خمار دلم سبو؟

راه نجات را سر مویی نمانده اند

[...]

سعیدا
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو

تا سر رود بسر رو و تا پا بپا بپو

بر نقش ما سوا خط بطلان بیا بکش

از لوح دل محبت اغیار رو بشو

یاران ز باده سرخوش و در سر ترا خمار

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

ای مهر همچو مه ز رخت کرده کسب ضو

خال رخ تو برده ز مشک ختن گرو

از طرف بام چرخ برین باد و صد هراس

سر میکشد برای تماشات ماه نو

بینم خراب حال دل ای عیسوی نفس

[...]

حکیم سبزواری
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

کردم چو دیده باز در آئینه روبه‌رو

شد سر لا اله موجه مرا در او

یعنی نبد معآینه ز آئینه غیر هو

بود آنچه در بساط ز جام می و کدو

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در دریای سرمدی

 

با خصم اگر شود گه پیکار، روبرو

خصمش ره فرار نیابد ز چارسو

تیغش ز قهر، خون خورد از پیکر عدو

سازد روان، ز خون دلیران، به دشت، جو

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - و برای او علیه الرحمه

 

شیرین مکن ز شیره حرص و هوس گلو

بردار از امانی و آمال و آرزو

وز رفتگان نهایت رفتار خود بجو

گر بگذری به دخمه سلجوقیان بگو

صامت بروجردی
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

گفتی سخن ز سعدی آثار وی از آنک

گوهرشناس بود، دل تابناک تو

رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

وینک ز مهد نظم وز اقلیم شاعران

آمد رهی، که لاله فشاند به خاک تو

رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

گفتی سخن ز سعدی و شهر و دیار او

با آنکه دور بود ز شهر و دیار تو

رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

وینک رهی ز جانب سعدی پارسی

افشان کند شکوفه و گل بر مزار تو

رهی معیری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode