گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز

اندر طریق عشق مسلم نه‌ای هنوز

عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود

از سردی زمستان و ز گرمی تموز

در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه

[...]

سنایی
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۹ - در حق مؤتمن الدین امین الملک

 

ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک

در دل ترا ز آتش انده مباد سوز

با سور و پا سروری و تا هست روزگار

بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز

مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت

[...]

وطواط
 

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

شاها، بنام نیک یکی شمع برفروز

پروانه وار نقش بدیها بدان بسوز

مقبل کسا! که مدح و ثنا جست، پیش از انک

عاجز شد از مصایب این عالم عجوز

گرچه عطا کند بمکافات یک ثنا

[...]

وطواط
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

 

یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز

الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز

من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع

گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز

غوغای روز بینی چون شمع مرده باش

[...]

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

چون بامداد بینمت ای ماه دلفروز

در عیش و خرمی گذرانم تمام روز

چون خورهزار رشته بتاب از فروغ خویش

چشم مرا ز هر چه نه دیدار خود بدوز

بهر گزند چشم خسان برفروز رخ

[...]

جامی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

آتشی از عشق در جان برفروز

سر بسر فکر و عبارت را بسوز

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode