گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۷ - از زندان بالاهور که مولد اوست سخن گوید

 

ای لاهوور ویحک بی من چگونه ای

بی آفتاب روشن روشن چگونه ای

ای آن که باغ طبع من آراسته تو را

بی لاله و بنفشه و سوسن چگونه ای

تو مرغزار بودی و من شیر مرغزار

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
sunny dark_mode