گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴

 

خوناب آتشین ز سر من گذشته است

وین سیل آتش از جگر من گذشته است

مرغ هوای خلدم و تا پر گشوده ام

صد تیر غم ز بال و پر من گذشته است

من داده ام به عشق تو دل، در زبان خلق

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode