گنجور

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

گر مرد این دری به درآ کاندرین سرا

دربان برای منع خروجست نی دخول

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴

 

شاه غریب از همه گیتی گسسته‌دل

این گفت و کاینات شد از روی او خجل

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴

 

شاه غریب از همه گیتی گسسته‌دل

این گفت و کاینات شد از روی او خجل

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶۴

 

دردا که شد شهید شهی کآمد از ازل

ایجاد کن فکان همه را عله العلل

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

گفتم که عاشقم من وز این گفته ام خجل

زیرا که عاشقی نبود کار آب وگل

عاشق تنی بود که نه دل خواهدو نه جان

عاشق کسی بود که نه جان دارد ونه دل

ای ترک مه جبین من ای لعبت ختا

[...]

بلند اقبال
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)

 

او صورت شرایع و او معنی ملل

او کعبه حقیقت و او رکن هر عمل

از او ابد پدید تواند شد از ازل

او گفت با کلیم که انظر الی الجبل

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت عیدنوروز و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

 

همی از بنفشه ام پرست از شگفت دل

کز اردی بهشت مه چو شد سوی دی گسل

بتنهابجیش برد زد و گشت مستقل

بدان نازکی که بود حریر از تنش خجل

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت عیدنوروز و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

 

الا ایکه طرات کشد ماه را بغل

بگرد لب تو خط چو بر آب خضر پل

کنون کز شقیق گشت چمن پر ایاغ و مل

بپای درخت سرو زدست بتی چو گل

جیحون یزدی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode