گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۱

 

خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشسته ایم

مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ایم

آه، ار به روی تو نگشاییم ما شبی

چشمی که در فراق تو شبها نشسته ایم

آلوده جفای تو جان می رود درون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

عمری ست دل به مهر و وفای تو بسته ایم

پیوند با تو کرده و از خود گسسته ایم

زهاد و خلد نسیه و اوباش و عیش نقد

ما خود به دولت غمت از هر دو رسته ایم

ما را چو در حریم وصال تو راه نیست

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۲

 

دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم

از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم

دامان بادبان توکل گرفته ایم

در زورق حباب به لنگر نشسته ایم

برگ خزان رسیده گلزار عالمیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۳

 

از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم

در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم

چون شیشه نیمه گشت کمر بسته می شود

شد عمر ما تمام و میان را نبسته ایم

سیلاب حادثات ز فریادیان ماست

[...]

صائب تبریزی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

گر میخری شکسته تو خود ما شکسته ایم

ور خسته میپذیری ما سخت خسته ایم

لطف تو میگشاید اگر کار بسته را

ما پای خود بدست خود ایدوست بسته ایم

ای خضر رهنما نظری کن بما که ما

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode