گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۶

 

کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم

دشمن ربوده بود سرم جای زیورم

پرواز سیر و باغ تو را دارم آرزو

وین دامگه نه بال به‌جا ماند و نه پرم

بر آتش فراق تو سندان و سنگ بود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۷

 

کای باب زار بی‌کس مظلوم و مضطرم

ای شاه بی‌پناه و علمدار لشکرم

گفتم مکن شتاب و زمانی درنگ دار

تا جان خویش بهر تو در توشه آورم

رفتی و گوئیا که نبودی در این خیال

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۸

 

کآیا تو نیستی پدر مهرپرورم

لختی فزون نرفته که رفتی خود از برم

چاکم به دل که زد به تن این زخم‌ها تو را

از تن سرت که کرد جدا خاک بر سرم

دشمن عبث به نعش تو رهبر نشد مرا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۹

 

بفکن ز لطف بار دگر سایه برسرم

می کش به روی دست گرم بار دیگرم

کس چون شما یتیم نوازی نمی نمود

بنشین و پاره ای بنشان باز در برم

با دست مرحمت چو یتامای دیگران

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۰

 

کای میر نامور پدر مهر پرورم

ای مایه ی غم همه کس خاصه مادرم

چون شد که محض خدمت خویش این سفر مرا

با خود نبردی ای شه فردوس محضرم

آخر چه شد که بی کس و مضطر گذاشتی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۲

 

بردار ای صبا قدمی سوی مادرم

ساز آگهش درست ز حال برادرم

از مرگ کودکان یتیمش ز تشنگی

از قتل عون و قاسم و عباس و اکبرم

از منع آب و قطع رجا و آرزوی موت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۴

 

کای از غمت برادر با جان برابرم

غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم

چون زخم‌های خود نگری از ستاره بیش

داغ درون خویش اگر بر تو بشمرم

گفتم رها کنند مگر زین قفس مرا

[...]

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله

 

هان ای زحل مگوی که من نحس اکبرم

نجمت بسم توسن تربیع بسپرم

بالله که در نحوست من از تو بدترم

هش دار کز مقارنه تیره اخترم

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

شکر خدا که بنده پیران رهبرم

در ملک فقر صاحب اکلیل و افسرم

در آستان پیر مغان خاک شد سرم

روشندل از تجلی انوار حیدرم

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - دولت بیدار

 

افتاد چتر دولت بیدار بر سرم

یعنی در آمد آن بت عیار از درم

افشانده مو بر آتش رو از سر فسون

یعنی ببین به موی و به رویم که ساحرم

اسلام ظاهرش ز رخ و کعبه ز آستان

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۷ - سیل اشک

 

شکر خدا کز امت پاک پیمبرم

سر خوش ز جام مهر و تولای حیدرم

هستم غلام فاطمه و هر دو سبط او

کان هر سه تن، به را نجاتند رهبرم

بعد از امام تشنه جگر، شاه دین حسین

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۱ - آتش فراق

 

تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرم

فرخنده بود طالع و، رخشنده اخترم

تا آفتاب روی توام رفت از نظر

روزم چو شام تار شد و تیره معجرم

من روز و شب دلم به تو خوش بود حالیا

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند ولایی و عاشورایی

 

ای یار دلنواز ببین حال مضطرم

تنها تویی معین من و یار و یاورم

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۱ - و برای او همچنین

 

روزی که شد خیال بکوی تو رهبرم

افکند آرزوی کم و بیش از سرم

از همتت به عین گدایی توانگرم

در انتظار آنکه در آئی تو از درم

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - چهارده بند ادیب الممالک در مراثی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین

 

لبیک ای پدر که منت یار و یاورم

در یاری تو نایب عباس و اکبرم

مدهوش باده خم میخانه غمم

مشتاق دیدن رخ عم و برادرم

آب ار نمی رسد بلب لعل نازکم

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode