گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۹

 

نقش حصیر نیست که بر پیکر من است

شهباز اوج فقرم و این شهپر من است

این باده رسیده که در ساغر من است

حور من و بهشت من و کوثر من است

تا سر بر آستانه همت گذاشتم

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

دریا نمی ز اشک نمک پرور من است

دوزخ تفی ز گرمی خاکستر من است

دردسر خمار ندانسته ام ز چیست

نومیدم و شکسته دلی ساغر من است

دیوانگی به مکتب خاموشیم نشاند

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ای مقدم تو قبله چشم تر من است

هر جا که نقش پای تو باشد سر من است

خوابم بدیده بی تو چو شبنم بود حرام

شبها اگر چه خرمن گل بستر من است

در کوی تو غبار مرا می برد نسیم

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode