گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۷

 

ای بوده در قفای تو دایم دعای من

بیگانگی مکن که شدی آشنای من

دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم

تا داد من ز تو بستاند خدای من

گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶

 

ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من

گر دست اوفتاده نگیری تو، وای من!

نای دلم مگیر به چنگ جفا چنین

کز چنگ محنت تو ننالم چو نای من

پشتم چو چنبر از غم و نیکوست ماجری

[...]

اوحدی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای در بلا فتاده دل مبتلای من

کس را مباد هیچ بلا چون بلای من

از درد عشق یار چنان مبتلا شدم

کاندر جهان طبیب نداند دوای من

عشق از برای دل بود و دل برای عشق

[...]

نسیمی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۷

 

ای سبز پر کرشمه مشکین قبای من

سر تا قدم بلای سیاهی برای من

با جامه سیاه که در عین شوخیی

دلجوتری ز مردمک دیده های من

چشم تو گرچه کشت بیک دیدنم ولی

[...]

اهلی شیرازی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

چون نعش من برند برون از سرای من

محنت برهنه پای دود از قفای من

من ذره‌ای سرشته ز هیچم نه آفتاب

تا پوشد این خرابه سیه در عزای من

در دوزخ افکنید به حشرم که کرده است

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۶

 

چون نعش من برند برون از سرای من

محنت برهنه‌پای دود از قفای من

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰۱

 

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من

گردید میل چشم عصاکش عصای من

پیدا نشد کسی که به فریاد من رسد

در شیشه ماند باده مردآزمای من

از دست خود بود چو سبو متکا مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰۲

 

آرد به وجد سوختگان را نوای من

مردافکن است باده مردآزمای من

دلهای خامسوز چه داند که چون کباب

خون می چکد ز ناله دردآشنای من

در هر دلی که نیست در او کوه درد و غم

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - خطاب به دوستی که بی‌وفاست

 

ای نازنین که نازش من بر تو باد و بس

بیگانة غم تو مباد آشنای من

ای آشنای دشمن و ناآشنای دوست

وی دشمن مروّت و خصم رضای من

ای آنکه نیست کار دلم جز وفای تو

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۴

 

خارم که نیست گلشن صورت سرای من

دهرم نمی خرد که ندارد بهای من

گوی نه آسمان سرپا خوردهٔ من است

روی فلک کبود شد از پشت پای من

آوازهٔ مرا نکند بخت تیره پست

[...]

حزین لاهیجی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

در کیش عشق گرنه مرض شد شفای من

درد تو پس چراست نکوتر دوای من

آنجا که ما به رد و قبول آزمون شدیم

بالای دل فریب تو آمد بلای من

خونم ترا بحل که همان دست رنج تو

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۸

 

نالید پس رقیه که اینجاست جای من

منزل مبارک ای پدر بینوای من

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۸

 

نالید پس رقیه که اینجاست جای من

منزل مبارک ای پدر بینوای من

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode