گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۸

 

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم

سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم

آمد چو موج دامن ساحل به دست ما

تا اختیار خویش به دریا گذاشتیم

از جبهه گشاده گرانی رود ز دل

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۹

 

چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم

گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم

تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟

موجی شدیم و روی به دریا گذاشتیم

چون داغ لاله از سر ما موج خون گذشت

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵

 

بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم

خود را بشوق راهروی وا گذاشتیم

تدبیر دلگشایی ما، هیچکس نکرد

این کار را بدامن صحرا گذاشتیم

راضی بدلشکستگی جهل خود شدیم

[...]

واعظ قزوینی
 

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » پردهٔ نیلی

 

رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم

کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم

چون آهوی رمیده ز وحشت‌سرای شهر

رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم

ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode