گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

بستم ز چارگوشة عالم نگاه را

تا دیدم آن دو گوشة چشم سیاه را

فرقی میان روز و شب خود نکرده‌ایم

تا فرق کرده‌ایم سپید و سیاه را

پیچیده دود در جگر ای گریه مهلتی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - ترکیب‌بند در رثای محمدعلی نام از شاگردان فیاض

 

تا کی درون سینه نگهدارم آه را

رفتم سیه کنم رخ خورشید و ماه را

تا کی سپه به دشمنی ما کشد سپهر

ای ناله جمع کن سپه اشک و آه را

تا کی فلک ببندد راه گریز ما

[...]

فیاض لاهیجی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

اول به نام آنکه زد این بارگاه را

افروخت شمع مشعله مهر و ماه را

برپای کرد زنگی شب را ز تخت ظلم

بر جا نشاند روز مرصّع کلاه را

خفتان نقره کرد برون از تن جهان

[...]

قصاب کاشانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

یا رب که چشم بد نرسد آن نگاه را

وان طرز بازدیدن بیگاه و گاه را

آن خم بخم سلاسل مشکین پرشکن

کاندر شکنج هر خمی افکنده ماه را

آن آستین فشاندن و آن جامه برزدن

[...]

نشاط اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

جستیم راه میکده و خانقاه را

لیکن به سوی دوست نجستیم راه را

تا کی کشیم خرقهٔ تزویر را به دوش

نتوان کشیدن این همه بار گناه را

کی بنده پا نهاد به سر منزل یقین

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

هر جا کشند صورت زیبای شاه را

خورشید سجده می‌کند آن جای‌گاه را

شمس الملوک ناصرالدین شه که صورتش

معنی نمود آیت خورشید و ماه را

شاهنشهی که حاجب دولت‌سرای او

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

ضحاک ‌وار کشته بسی بی گناه را

بر دوش تا فکنده دو مار سیاه را

قصد ذقن نمودمش از زلف عنبرین

چشمم ندید در شب تاریک چاه را

هوش از سرم به چابکی آن شوخ کج‌کلاه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱۱ - در ستایش شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

برخیز و مدحتی به سزا گوی شاه را

تا آوری به وجد و طرب مهر و ماه را

قاآنی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

بر فرق کوه اگر بزنم برق آه را

سوزد چنانکه آتش سوزنده کاه را

بر اشک و آه من به غلط طعنه ها مزن

بنگر چها اثر بود این اشک و آه را

این اشک دجله ای است که ویران کند جهان

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

جز ماه من که هشته به تارک کلاه را

باور مکن که بوده کله فرق ماه را

گرد از عذار خویشتن ای ماه من بگیر

بزدای، ز آینه، اثر دود آه را

با خاطر حزین مکن ای دل خیال دوست

[...]

افسر کرمانی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۳ - نور تو وانمود سپید و سیاه را

 

نور تو وانمود سپید و سیاه را

دریا و کوه و دشت و در و مهر و ماه را

تو در هوای آنکه نگه آشنای اوست

من در تلاش آنکه نتابد نگاه را

اقبال لاهوری
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

از بس که غم به سینهٔ من بسته راه را

دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

دانم چو دیده دید، دل از کف رود ولی

نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را

هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب‌روی

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode