گنجور

حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شجاع

 

شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان

از پرتو سعادت شاه جهان‌ستان

خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب، اوست

صاحب‌قران خسرو و شاه خدایگان

خورشید ملک‌پرور و سلطان دادگر

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲

 

حمد تو بینهایت و لطف تو بیکران

با جمله در حدیث و جمال تو بس عیان

فی الجمله چون منم تو همه کیستی بگو

ور خود توئی بگو که من اکنون شدم نهان

در کعبه و کنشت و خرابات وصل تست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

سر خدا که بود نهان در همه جهان

شد آشکار از کرم فضل (در) جهان

افشاند فیض فضل به دامان روزگار

چندین جواهر ازل از کان کن فکان

کشف غطا، عطا شده اصحاب فضل را

[...]

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان

جانم ز دست غم بیکی جرعه واستان

سر در گمست کار جهان، ساقیا، بیا

بر بانگ ارغنون بده آن جام ارغنوان

عالم چو بحر دان و بنی نوع آدمی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱

 

«فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستان

بستان و خوش بنوش، بشادی دوستان

«فوز النجات » گم شد و گمره شد آن فقیه

«فوز النجات » باده قدسست جاودان

ای دل، نگاه دار ادب در طریق عشق

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

آن کان حسن بود و نبود از جهان نشان

و الآن ان عرفت علی ما علیه کان

اعداد کون و کثرت صورت نمایشی ست

فالکل واحد یتجلی بکل شان

نوری ست محض کرده به اوصاف خود ظهور

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۰ - ازرقی هروی

 

ساقی بیار لعل میی کز خیال آن

اندیشه لاله زار شود دیده گلستان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷

 

آنان که جز به نان نبود زنده جانشان

دارند رو به خدمت دونان برای نان

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

پیداست حسن دوست ز ذرات کن فکان

از بس که ظاهرست نماید چنین نهان

آن یار بی نشان چو بخود کرد جلوه

در عرصه ظهور نمود این همه نشان

معشوق هر زمان چو بحسن دگر نمود

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان

چون روی خوبش از همه رو دیده ام عیان

جان مگو نهان بجهان شد جمال او

زیرا که روی دوست عیانست از جهان

وحدت بنقش و صورت کثرت ظهور یافت

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

ای ز آفتاب روی تو روشن جهان جان

وز پرتو جمال تو تابان شده جهان

اندر نقاب شاهد رویت نهان هنوز

وصف جمال او بجهان گشاه داستان

بگشای دیده زاهد و بنگر که ظاهرست

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶

 

از حد گذشت نوبت هجران جان ستان

وقت است کز وصال تو گردیم شادمان

تا با خودی ز وصل نخواهی شنید بو

واصل گهی شوی که نیابی ز خود نشان

وصل تو نیست لایق زهاد خودپرست

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۴

 

بگشاده گوش تجربه و چشم امتحان

کردم چو عزم سیر درین تیره خاکدان

در ابتدای حال بباغی رهم فتاد

دیدم درو عجایب بیحد و بی کران

از جمله دیدم این که یکی باغبان پیر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

در آرزوی ناوک او مردم ای کمان

سستی مکن بسویم ازو ناوکی رسان

در جان من همیشه خیال خدنگ او

مانند آن الف که بود در میان جان

ای چشم و غمزه ات زده صد ناوک جفا

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان

می‌آورد کشاکش عشقم کشان کشان

جان زار و تن نزار شد از بس که می‌رسد

جور فلک برین ستم دلبران بر آن

چون نیستیم در خور وصل ای اجل بیا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه طهماسب صفوی

 

صد شکر کز شفای شهنشاه کامران

نوشد لباس امن و امان در بر جهان

از کسوت کسوف برون آمد آفتاب

وز قیروان کشید تتق تا به قیروان

ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن

 

ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان

مهد زمین سپرد به دارای نوجوان

ای چرخ خوش بگرد که خوش بی‌درنگ گشت

دوران به کام شاه جوان بخت کامران

ای دور پای بر سر اندوه زن که زد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - فی مدح امیر اعظم یوسف بیک بن محمدخان ترکمان

 

کاشان که مصر روی زمین است در جهان

می‌خواست در ولای چنین یوسفی چنان

یعنی چراغ چشم امیر بزرگوار

مهر زمین فروغ ده ماه آسمان

یعنی گزیدهٔ نایب نواب نامدار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - فی مدح سلطان‌العادل حمزه میرزا

 

شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان

بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان

شکر دگر که کوفت فرو نوبت ظفر

دست قدر بیاری خلاق انس و جان

شکر دگر که شیر خدا شاه ذوالفقار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۹ - فی مرثیه محمد قلی میرزا غفرالله ذنوبه

 

یارب به عزت تو که این نخل نوجوان

از سدره بیشتر فکند سایه بر جنان

محتشم کاشانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode