گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۶

 

هست آفتاب روی زمین خسرو زمان

گسترده روشنایی او بر همه جهان

مسعودشاه ماه دو هفته است و پیش او

طُغرل شه است مشتری و حضرت آسمان

روزی مبارک است‌که بر آسمان ملک

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۴

 

ای گوهری که سنگ یمانی توراست کان

ای آتشی‌ که هست تورا آب در میان

فردست‌ گوهر تو چو ذره در آفتاب است

پاک است‌ کوکب تو چو کوکب بر آسمان

آن آتشی‌ که در شررت مضمر است آب

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۵

 

بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان

از دولت و سعادت شاهنشه جهان

سلطان شرق و غرب‌که در شرق و غرب اوست

صاحبقِران و خسرو و شاه و خدایگان

شاهی که شد به طلعتش افروخته زمین

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۳

 

تا فرّ نوبهار بیاراست بوستان

باد صبا ز خاک برآورد پرنیان

سَرْ گنج برگشاد و سَرِ نافه برگشاد

یاقوت و مشک داد به ‌گلزار و بوستان

از سیم خام و لعل بدخشی نثار کرد

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۹

 

از هیبت و نهیب تو ای خسرو جهان

گشتند دشمنان بی‌جان‌ تو و بی‌روان

رُمحِ همه قلم شد و فَرقِ همه قَدَم

روی همه قفا شد و سود همه زیان

بر پایشان چو کُندهٔ پولاد شد رکاب

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۳

 

منت خدای را که به‌فرّ خدایگان

من بنده بی‌گنه نشدم کشته رایگان

منت خدای را که به‌جانم نکرد قصد

تیری که شه به قصد نینداخت از کمان

منت خدای راکه ز بهر ثنای او

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۹

 

گفتم مرا بوسه ده ای ماهِ دلستان

گفتا که ماه بوسه که را داد در جهان

گفتم فروغ روی تو افزون بود به شب

گفتا به شب فروغ دهد ماه آسمان

گفتم به یک مکا‌نت نبینم به یک قرار

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۴

 

صنع خدای و عدل وزیر خدایگان

هستند پرورنده و دارندهٔ جهان

معلوم عالم است که بر خلق واجب است

شکر خدا و مدح وزیر خدایگان

صدر اجل رضیّ خلیفه قوام دین

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۰

 

خطّ است ‌گرد عارض آن ماه دلستان

یا سنبل است ریخته بر طرف ‌گلستان

یا عنبرست حلّ شده بربرگ نسترن

یا مورچه است صف‌زده برگرد ارغوان

از کوچکی ‌که هست مر آن ماه را دهن

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰

 

خواهد که شاعران جهان بی صله همی

باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان

الحق بزرگوار خردمند مهتریست

کورا کسی مدیح برد خاصه رایگان

مدحش چرا کنم که بیالایدم خرد

[...]

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در ستایش اتسز

 

اعلام چرخ برد بر اطراف آسمان

دست ظفر بقوت تیغ خدایگان

خورشید خسروان ملک اتسز، که دور چرخ

صاحب قران نیاورد چون او بصد قران

شاهی ، که هست حشمت او ملک را پناه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - د رمدح خاقان سلیمان خان

 

ای در جلال قدر تو گشته چو آسمان

وی در جمال صدر تو گشته چو بوستان

ارقام طاعت تو بر اشراف روزگار

اعلام رفعت تو بر اطراف آسمان

آنجا که حشمت تو ، حقیرست مهرو ماه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - د رمدح یکی از وزراء

 

ای خرم از مکارم اخلاق تو جهان

منقاد امر و نهی تو اجرام آسمان

در زیر پای همت تو تاریک سپهر

در زیر دست حشمت تو عرصهٔ جهان

بر خیر محمدت دل تو گشته پادشاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمال‌الدین نظام‌الدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود

 

ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان

جانی مرا و بلکه گران‌مایه تر ز جان

دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین

رخسار تو بهشت جمالست در جهان

داری دو لب چو ساخته دو پاره لعل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

منت خدای را ، که بتأیید آسمان

آمد بمستقر خلافت خدایگان

فخر ملوک نصرة دین ، خسوری کزوست

هم رامش زمین و هم آرامش زمان

عالی علاء دولت و دین کز علو جاه

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

مشکست توده توده نهاده بر ارغوان

زلفین حلقه حلقهٔ آن ماه دلستان

زان توده تودهٔ مشک آیدم حقیر

زین حلقه حلقهٔ تنگ آیدم بجان

چون قطره قطره آب لطیفست عارضش

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح تمغاج خان

 

خورشید تابدار بتدویر آسمان

از منظر حمل نظر افکند بر جهان

نو گشت سال عالم و عالم بسال نو

میمون و سال نو بجمال خدایگان

عدل خدایگان بهوا داد اعتدال

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در مدح برهان الدین

 

دارم هوای آنکه پر از در کنم جهان

تا از ثنای صدر جهان برکنم جهان

صدر جهان که صدر فلک بارگاه اوست

وز بارگاه او بفلک برشدن توان

برهان دین که هست به بنیان علم و شرع

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح افتخار الدین عمر

 

آمد خجسته موسم قربان به مهرگان

خون‌ریز این به هم شد با برگ‌ریز آن

با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید

خون‌ریز و برگ‌ریز پدید آمد از میان

خونریزی ار خلاف بدی پیش ازین چرا

[...]

سوزنی سمرقندی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۳ - در تغزل است

 

ای دل تو را است عشرت و عیش همه جهان

دیگر مگرد گرد در عشق هان و هان

عشق آتشی بزرگ بود و محنتی شگرف

صلحی همه خصومت و سودی همه زیان

ای مهر تو نبشته مرا بر کنار دل

[...]

قوامی رازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
sunny dark_mode