گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۵

 

گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد

گو شو از آن هر که شود، گر مرا نشد

خورشید من خیال تو از من گهی نرفت

مانند سایه ای که ز مردم جدا نشد

روزی صبا نرفت به کویت که هردمی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد

در جلوه جمال تو رویت نهان شد

آراست یار جلوه نام و نشان بخود

ناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد

آئینه خواست یار که بیند جمال خویش

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۵

 

یک دل ز ناوک مژه او رها نشد

این تیر کج ز هیچ شکاری خطا نشد

تسکین نداد گریه ما را شب وصال

از سنگ سرمه آب روان بی صدا نشد

ما را به بوریای گران جان چه نسبت است

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

هرگز مرا به کعبه ز دیر التجا نشد

یک حاجتم نماند که آنجا روا نشد

بختم فریب جلوه نیک‌اختری نخورد

فرقم زبون سایه بال هما نشد

در حیرت از شکستگی شیشه دلم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

آن غنچه‌ام که راز دلم بر ملا نشد

گر شد زبان به شکوه رضا، دل رضا نشد

شکرانه جفای تو جان دادم و هنوز

دین وفا به شرع محبت ادا نشد

نیرنگ بین، که جز نگه آشنا نکرد

[...]

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵۲

 

بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد

تا بر نخاست از سر زر، غنچه وا نشد

واعظ قزوینی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند چهاردهم

 

ای روزگار از تو به غیر از جفا نشد

کامی روا نکردی و کامت روا نشد

وفایی شوشتری
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۵۹ - شفیع روز قیامت

 

«یکدم دلم رها ز غم لاله ها نشد»

«جز خون دل، ز دیده به دامان ما نشد »

ای روز گار، در عجبم کز عناد تو

یک تن نشد که خستهٔ رنج و عنا نشد

روزی نشد شب و، شبی از گردش تو روز

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode