گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم

آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم

چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار

در سینه آن جراحت کاری که داشتم

هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۳

 

از دست رفت دامن یاری که داشتم

سیماب شد شکیب و قراری که داشتم

برق فنا کجاست که از مشت خار من

دامن فشان گذشت بهاری که داشتم

غایب شد از نظر به نفس راست کردنی

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode