گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

دیدیم زهر چشم تو عمر دوباره بود

معلوم ما نشد که تبسم چکاره بود

هر غم که آمد از دل ما بینوا برفت

خوان خلیل ما جگر پاره پاره بود

پیش از جنون در آتش دل می گداختیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۴

 

امشب که از نظر مه من درگذاره بود

از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود

جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست

از چشم ما مبین، که گناه نظاره بود

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode