گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

خوبی به روی خوب تو اقرار می‌کند

عقل از نهیب عشق تو زنهار می‌کند

دل را دل چو سنگ تو آزار می‌دهد

دم را دهان تنگ تو افگار می‌کند

خوشتر ز جان و عمری و از خواب خوش مرا

[...]

ادیب صابر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲

 

سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند

وآن ماه محتشم که چه گفتار می‌کند

آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری

قصد هلاک مردم هشیار می‌کند

دیوانه می‌کند دل صاحب تمیز را

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۲

 

شوخی نگر که آن بت عیار می‌کند

دل را به بند زلف گرفتار می‌کند

هردم به شیوه‌ای ز کسی می‌برد دلی

در حلقه‌های زلف نگونسار می‌کند

دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۰۹

 

شوخی نگر که آن بت عیّار می‌کند

دل را به بند زلف گرفتار می‌کند

هردم به شیوه‌ای ز کسی می‌برد دلی

وز حلقه‌های زلف نگونسار می‌کند

دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن

 

دل را هوای چشم تو بیمار می‌کند

جان را امید وصل تو تیمار می‌کند

طرار طره تو دلم برد عارضت

رو وانهاده پشتی طرار می‌کند

از بندگی قد تو شد کار سرو راست

[...]

سلمان ساوجی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

در زنگبار خاطر من کار می‌کند

هر صیقلی که آینه را تار می‌کند

گر در بضاعت هنر آتش زند سپهر

آن را حساب گرمی بازار می‌کند

دارم بدل ز پرتو غم‌های روزگار

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۳

 

مخمور را نگاه تو سرشار می‌کند

بدمست را عتاب تو هشیار می‌کند

آیینه را که مست شکر خواب حیرت است

مژگان شوخ چشم تو بیدار می‌کند

خال تو هر زمان به دلی می‌کند قرار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۴

 

از دور باش کی حذر اغیار می‌کند

گلچین کجا ملاحظه از خار می‌کند

سیراب اگر شود جگر تشنه از سراب

کوثر علاج تشنه دیدار می‌کند

هموار می‌کند به خود این سنگلاخ را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode