گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹

 

عیبم مکن اگر (که) من هستم (خراب) عشق

کایزد سرشت (آبم و) خاکم بآب عشق

ساقی بیار (می) که برنکشد از چه غمم

سررشته خرد که درو نیست باب عشق

چون نحل موم کار خرد گرچه دلرباست

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸۵

 

جان آرمیده می‌شود از اضطراب عشق

این رشته را دراز کند پیچ و تاب عشق

صبح قیامت از دهن خم کند طلوع

چون بر لب آورد کف مستی شراب عشق

مغزش ز جوش پرده افلاک می‌درد

[...]

صائب تبریزی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

عقل است همچوشمع بر آفتاب عشق

ساقی بیا بده قدحی از شراب عشق

با اینکه عقل پادشه هفت کشور است

دیدم پیاده بود دوان دررکاب عشق

چون جای گنج گشته به ویرانه نیست غم

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode