گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷

 

گردش این گنبد و مکر و دهاش

گرد بر آرد همی از اولیاش

کینه نجوید مگر از دوستان

برچه نهادی تو الهی بناش؟

گرچه جفا دارد با عاقلان

[...]

ناصرخسرو
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس

 

جام تو کیخسرو جمشید هُش

روی تو پروانه خورشید کش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول

 

زان زنخِ گِردِ چو نارنج خوش

غبغب سیمین چو ترنجی به کش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری

 

به که به کاری بکنی دستخوش

تا نشوی پیش کسان دستکش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۶ - مقالت نهم در ترک شئونات دنیوی

 

بگذر از این مادر فرزند‌کش

آنچه پدر گفت بدان دار هش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۷ - داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی

 

راستی‌ام بین و به من دار هش

گر نه چنین است به دارَم بکُش‌‌»

نظامی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم

 

خیز به ترجیع بگو باقیش

نیک نشانش کن و خطی بکش

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵

 

هر که تأمل نکند در جواب

بیشتر آید سخنش ناصواب

یا سخن آرای چو مردم به هوش

یا بنشین چون حیوانان خموش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۴

 

آن نشنیدی که فلاطون چه گفت

مور همان به که نباشد پرش

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - صفت حوض

 

شهر گر از وی نبود آب کش

کس نخورد، در همه شهر ، آب خوش

امیرخسرو دهلوی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۵ - نامه هشتم

 

آن که به سنجاب کند خواب خوش

کی ز زمستان خبری باشدش

صوفی محمد هروی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۹ - حکایت

 

وصلهٔ پالان خر خارکش

نیست ز پر گالهٔ زربفت خوش

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

چون منتظران بهر زمانی صد بار

جان بر درچشم آید و دل بر در گوش

شیخ بهایی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴

 

بارِ مَحَبَّت نکشیدی، بکش!

زحمتِ هِجران نچشیدی، بچَش!

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ اول

 

درپی محبوبیت خویش بامن

شاه شدی حامی درویش باش

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش

 

بودی از آن ماست‌کشی ماستکش

روی سفید همه جا ماست وش

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش

 

گفت چه نسبت بمن آن غل و غش

من بجهان یخ‌کشم او ماست‌کش

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode