گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو

در ششدره حیرت، خورشید زروی تو

از حسن گه جانها، ما را چه نشان پرسی

اینک خط و خال او، اینک خم موی تو

ز اندیشه جان و دل در کوکبه حسنت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶۵

 

نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو

بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو

هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم

از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو

پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ای چراغ دیده ی جان روی تو

حلقه ی سودای دل گیسوی تو

صد شکن بر زنگبار انداخته

سنبل زنگی وش هندوی تو

مهره با هاروت بابل باخته

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۸

 

گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو

باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو

بود دلم ز غصه خون شوق تو برد ازو سکون

همدم اشک لاله گون روی نهاد سوی تو

گه به من گدا خوشی گاه ز من جدا خوشی

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۵

 

ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو

ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو

اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد

ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو

ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم

[...]

اهلی شیرازی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو

جذبه شوقم آورد، رقص‌کنان به کوی تو

با همه کس ز بیخودی، عشق ترا بیان کنم

گر دهد اضطراب دل، فرصت گفت‌وگوی تو

بر تو و بر وفای تو، دل چه نهم که هر زمان

[...]

میلی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو

منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو

چیست اشاره چون زیم حکم چه می‌کند بگو

در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو

پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین

[...]

وحشی بافقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۶

 

باز بهم برآمده طره مشکبوی تو

تا بخطا چه میکند نافه تو بتوی تو

نافه بناف آهوان خون شده زلف وامکن

پرده مکش که گل درد پرده خود ببوی تو

گه بهوای سرمه و گاه ببوی غالیه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱

 

گر بختا و چین برد باد شمیم موی تو

نافه بناف آهوان خون کند آرزوی تو

تا که بار مغان برد باد بباغ بوی تو

هر سحر از شرف نهد پای بخاک کوی تو

خامه زرشک بشکند در کف نقشبند چین

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو

می‌کشدم کشان کشان جذبه گفتگوی تو

می‌روم و نمی‌رود از دلم آرزوی تو

وه که به کام دشمنان دور شدم ز کوی تو

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

بر نگرفته کام دل سیر ندیده روی تو

آه چگونه بگسلمرشته جان ز موی تو

خار که نیست در جهان هیچ گلی به بوی تو

ای ملک و بشر همه بنده خلق و خوی تو

نشکفد ار مزار من جز گل آرزوی تو

[...]

صامت بروجردی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۴ - سوز و گداز زندگی لذت جستجوی تو

 

سوز و گداز زندگی لذت جستجوی تو

راه چو مار می گزد گر نروم بسوی تو

سینه گشاده جبرئیل از بر عاشقان گذشت

تا شرری به او فتد ز آتش آرزوی تو

هم بهوای جلوه ئی پاره کنم حجاب را

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode