گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۴

 

گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم

من که بعشق زنده ام منت جان چرا کشم

خضر ز آب زندگی خوش نزید چنانکه من

از هوس جمال او زنده در آب و آتشم

من که ز عشق مردنم هر نفس آرزو بود

[...]

حسین خوارزمی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

زلف تو تا گرفته‌ام با همه در کشاکشم

خال تو تا گزیده‌ام هندوی دل در آتشم

از نمکین لب توام بوده غذای روح و بس

گیردم آن نمک اگر من نمک دگر چشم

مستم و نیست درد سر تا به صباح محشرم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱

 

تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم

وه که تو در کنار گل، من به میان آتشم

تا نمکم لب تو را، می به دهان نمی‌برم

تا نچشم از این نمک، چیز دگر نمی‌چشم

چرخ شود غلام من، دور زند به کام من

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

من آدم بهشتی‌ام اما در این قفس

حالی اسیر عشقِ جوانانِ مهوشم

بخت ار مدد کند که کشم رخت ازین دیار

گیسویِ حور گرد فشاند ز مفرشم

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

ای پسرعموی من چند کنی مشوشم؟

ز اشک دو چشم و آه دل غرقه به آب و آتشم

(صامت) از این مثقال تو سوختم و بدین خوشم

پای اگر چو محتشم از ره بندگی کشم

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode