گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای شده پای بند جان طره مشکبار تو

برده مرا قرار دل سنبل بی قرار تو

از پی آنکه تا کند هر سحری صبوحی ای

از می لعل اشک من، نرگس پر خمار تو

روی مرا بخون دل کرد نگار و می کند

[...]

امامی هروی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶۲

 

گر چه که هست خون دل باده خوشگوار تو

سر خوش و شیرگیر شد نرگس پر خمار تو

سرو بلند ونخل تر گه گهی آورم به بر

وه که بدین کجا رود آرزوی کنار تو

تیر بر آهوان زنی، غمزه به ما از آن سبب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode