گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۱

 

مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح

پرده درست آفتاب، چشم دریده است صبح

چون تو بسی را به نیل جامه کشیده است شام

پرده بسیار کس چون تو دریده است صبح

آینه اش پیش لب چون نبرد آفتاب؟

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

از دم تیغ قضا شیر مکیده است صبح

از شب و از روز خود مهر بریده است صبح

بلبل شب زنده دار خون جگر می خورد

پنبهٔ غفلت ز گوش تا نکشیده است صبح

فرق ندارد ز هم روز [و] شب وصل من

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode