گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۳

 

نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو

فتنه عسس گشت باز گرد سر کوی تو

گر به ترازوی چرخ دست رسد مر مرا

حسن تو یکسو نهم، مه به دگر سوی تو

روی مرا زرد کرد روی تو منکر شود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۵

 

خامش گویا بود چشم سخنگوی تو

نقطه بسم الله است خال بر ابروی تو

خال سیه فام تو مرکز وحدت بود

دایره کثرت است سلسله موی تو

نعل در آتش نهد بر ورق برگ گل

[...]

صائب تبریزی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو

کرده قدم را کمان حالت ابروی تو

سرورود دررکوع گر تو درآئی به باغ

مه ننماید طلوع پیش مه روی تو

عاریه بگرفته رنگ سرخ گل از عارضت

[...]

بلند اقبال
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو

خون رود از دیده‌ام ز حسرت روی تو

ز کشتنم نیست غم ولی از آنم ملول

که میرسد زین عمل رنج ببازوی تو

نشسته‌ام منتظر بلکه صبا آورد

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode