گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود

 

آن شه خورشید رای و ان ملک ابر کف

بحر دمان روز رزم شیر ژیان پیش صف

جوشن پیشش چو خر خفتان نزدش چو خف

مملکت از وی شریف همچو ز لؤلؤ صدف

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » مسمط

 

بار خدایی‌ که هست ملک زمین را شرف

وز شرف و قدر خویش فخر نژاد و سلف

مذهب حق را پناه لشکر دین را کنف

حاتم طائی به طبع صاحب کافی به ‌کف

امیر معزی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳

 

باز به میدان ما فوج بلا بسته صف

پای فلک در میان رسم امان بر طرف

خرقه شکافان ذوق بی‌دف و نی در سماع

جبه فشانان شید تابع قانون دف

جان قدیم اشتها مانده همان ناشتا

[...]

خاقانی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

غمزهٔ تیز ترا سینهٔ من شد هدف

خون دلم گو بریز اینْت مرا صد شرف

در صف تو عاشقان جامه به خون شسته‌اند

تا که شود در میان یا که رود پیش صف

دل به کمند تو باز بسته از آن شد که هست

[...]

ابن حسام خوسفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸

 

باز به میدان ما، فوج بلا بسته صف

پای فلک در میان، رسم امان بر طرف

خرقه شکافان شوق، بی دف و نی در سماع

حله فشانان شید، تابع قانون و دف

جان قدیم اشتها، مانده همان ناشتا

[...]

عرفی
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

تا تو گرفتی قبول از علمای نجف

فر تو پیشی گرفت از امرای سلف

نصرت و اقبال و جاه پیش تو بربست صف

گشته به تیر بلا سینهٔ خصمت هدف

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode