گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

درد سر دوستان آه و فغان من است

کاهش جان طبیب درد نهان من است

چند توان دید وای بر دل مسکین جفا

گیر که بیگانه شد آخر از آن من است

از دم سرد فراق برگ حیاتم نماند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode