گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

مملکت خانیان همه بستاند

بر در ما چین خلیفتی بنشاند

مرز خراسان به مرز روم رساند

لشگر شرق ار عراق در گذراند

منوچهری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

هرچه مرا روی تو به روی رساند

ناخوش و خوش‌دل به‌روی خوش بستاند

هست به رویت نیازم از همه رویی

گرچه همه محنتی به روی رساند

در غم تو سر همی ز پای ندانم

[...]

انوری
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱

 

هرچه آمد به دست مرد کریم

همه در پای دوستان افشاند

وانچه اندوخت سفله طبع لئیم

بعد مرگ از برای دشمن ماند

جامی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

 

هی بفغان خود زگاهواره پراند

مادر او هم زبان طفل نداند

نه بودش شیر تا بلب برساند

نه بودش آب تا برخ بفشاند

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱ - مسمط در ستایش پروردگار

 

فیض تو جان را مدد اگر نرساند

تن به تمنای وصل روح بماند

درک صفای تو مشت خاک چه داند

قول تو را نطق عقل کل نتواند

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۴ - مهر مادر

 

رنج کشد مادر از جفای پسر لیک

آنچه کشیدست هیچ رنج نداند

رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا

چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد

مادر بیچاره هر چه طفل کند بد

[...]

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » شکوه

 

ماه دگر نوبهار، جیش براند

از سپه دی سلاح‌ها بستاند

کل را بر تخت خسروی بنشاند

بلبل دستانسرا نشید بخواند

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode